فرنام جان همه كس مامان و باباييفرنام جان همه كس مامان و بابايي، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

کوچیک خان

نمی دانم چطورمی شود ؟‌

نمی دانم چطورمی شود ؟‌ این روزهای بی شرکت وکلاس و درس ؛‌همیشه خانه ام .فرنام را دارم. پای دنیای بزرگ مجازی می نشینم کار خانه می کنم و بیشتر از آن روزها خسته ام. نمی دانم چطورمی شود ؟‌ این روزهای بی شرکت وکلاس و درس ؛‌همیشه خانه ام .فرنام را دارم. پای دنیای بزرگ مجازی می نشینم کار خانه می کنم و بیشتر از آن روزها خسته ام. انگار دور خودم چرخ می زنم. منتظر تعطیلی آخر هفته زیاد می مانم نمی فهمم چرا ! من که همه ی روزهایم تعطیل است،‌این همه منتظر تعطیلی هستم.... شاید به این دلیل باشد که قبلترها این روزهای بابایی از ان من بود اما حالا بیشتر در گیر و مشغول است و من هم ... بعد آن...
2 مرداد 1392

این روزهای تو

با شتابی که در تخیلم نمی گنجد در حال بزرگ شدنی و هرروز حتی برای من که تمام لحظاتمان مشترک است متفاوتی، هر لحظه و هر زمان و این تفاوت بسیار است بسیار...     زلال چشمانت آن هنگامی که به بیکران های مبهم می نگری مست مستم می کند، با تو هرروز اندکی از روزمرگی ها و شتاب غیر قابل کنترل زندگی پیش از اینم می کاهد، و با وجود دلشوره ی همیشگی به علت حضورت چشم داشتم از زندگی و آدم های اطرافم رو به کاهش نهاده است. با شتابی که در تخیلم نمی گنجد در حال بزرگ شدنی و هرروز حتی برای من که تمام لحظاتمان مشترک است متفاوتی، هر لحظه و هر زمان و این تفاوت بسیار است بسیار... به گمانم، که نه!!!!!!!!!! به حقیقت مرا میشناسی ب...
26 تير 1392

دو رقمی ...

١ ٢ ٣ ٤ ٥ ٦ ٧ ٨ ٩ نه که تمام شد یعنی ... نه که تمام شد یعنی تمام اعداد یک رقمی را در اولین سال تولدت پشت سر گذاشتی و رسیدی به در کنار هم نهادن اعداد. یعنی یک بهار و یک تابستان و یک پائیز و یک زمستان را دیده ایی. یعنی دقیقا در دو قدمی یکسالگی ات ایستاده ایی. یعنی من یک زنم سرشار از مادرانگی،یعنی تمرین صبوری کردنم،یعنی مشق سکوت کردنم و مدارا با لحظه هایی که شاید خیلی اسان نباشند و ساده هم نگذرند اما با تو راحت تر می گذرند... اری دستانت ارامم می کند و با تو مشق صبوری کردنم راحت تر می نماید. پسرم دورقمی شدن سنت مبارک اقا... ...
11 تير 1392

پسرکم...

با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی ! خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام … تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت : دوستت دارمــ خاص ترینم ! دوم نوشت: پسرکم  جندین بار واست کلی از پیشرفت ها و علایقت نوشتم اما نی نی وبلاگ همش ارور میداد و اصلا نمیتونستم ارسالی واست داشته باشم.   دوباره واست می نویسم و برمیگردم عزیزکم.     ...
8 تير 1392

روز پدر...

خدایا به خواب پدر من آسایش به بیداریش عافیت به عشقش ثبات به مهرش تداوم و به عمرش برکت جاودان عطا کن شکرانه اش با من...   ...
3 خرداد 1392

روز مادر...

  چه ظلمي است ،عجب خيانتي ، چه كوته فكري ، كه مادر را ، زادگاه عشق ،كسي كه بودن به او مديون است ، سرچشمه تمام زيبايي ها ، محبت ها ، دوست داشتن ها را به فرشته تشبيه كنيم هيچ فرشته اي مادر نميشود مادر، فقط مادر است همين ........... مادرم روزت مبارک   پ ن:این پست به سفارش خاله ارام ساده و روون نوشته شده اخه خاله جون میگه ممکنه بعدا از خوندن وبلاگت خسته شی پسرم،سعی خودم رو تو ساده نویسی می کنم عزیزم:)) ازخودت میگم و خودم ... از اینکه مادرتم ... از این که عاشقتم ...از اینکه برات میمرم ... عزیزکم ...از روزایی میگم که در انتظارت بودم ... از روزایی که منتظر دیدن شکل ماهت بودم ... اینا رو میگم ت...
11 ارديبهشت 1392

سحر خیزی فرنام

این همه شتاب چرخه گردون بهت زده ام می کند... انگار این بار ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، در کار با سرعتی بیشتر از نور که نگذراند من طعم گس و بینظیر این دقایق را تا عمق عمق وجودم بچشم تا ودیعه نگاه دارم برای فرداهای دورتر. تا یادم بماند تک تک این لذت های بکر تکرار ناشدنی را. می دانم ... سحر خیزی فرنام این همه شتاب چرخه گردون بهت زده ام می کند... انگار این بار ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، در کار با سرعتی بیشتر از نور که نگذراند من طعم گس و بینظیر این دقایق را تا عمق عمق وجودم بچشم تا ودیعه نگاه دارم برای فرداهای دورتر. تا یادم بماند تک تک این لذت های بکر تکرار ناشدنی را. می دانم بز...
7 ارديبهشت 1392

‌امان از این روزهایت...

فسقلی مامان ،‌امان از این روزهایت شیر که می خوری ، سیر که میشوی چشمانت را برای مدتی طولانی آرام آرام آرام به چشمانم می دوزی، نمی خندم آنقدر ادامه می دهی که توانم برای استقامت تمام می شود ...می خندم آنقدر زیبا می خندی که گمان می کنم در این دنیا زمان ایستاده و من مانده ام و لذت تو را داشتن … جمع کردن حواست برای شیر خوردن از ... فسقلی مامان ،‌امان از این روزهایت شیر که می خوری ، سیر که میشوی چشمانت را برای مدتی طولانی آرام آرام آرام به چشمانم می دوزی، نمی خندم آنقدر ادامه می دهی که توانم برای استقامت تمام می شود ...می خندم آنقدر زیبا می خندی که گمان می کنم در این دنیا زمان ایستاده و من مانده ام و لذ...
3 ارديبهشت 1392

سال نو مبارک...

یا مقلب القلوب والابصار یا مدبر الیل والنهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الا احسن الحال بهار از راه رسیده است . از سمت کوچه باغ نرگس های مست . از سمت ازدحام عطر نارنج . از سمت لحظه های ترنم عشق. از جاری دقایق مشتاق سرسبز. بهار از راه رسیده است با سبد سبد شکوفایی با ثانیه ثانیه گل افشانی با دقیقه دقیقه شکوفا شدنهای پیوسته.   بهار از راه رسیده است تا یکبار دیگر به او که آفرینشگر خلاق تمام آینه هاست ایمان آوریم و بدانیم که در تمام بودنمان درتمام هستیمان درلحظه لحظه ی رسیدنمان حضوری همیشگی دارد و به یاد آوریم که رستاخیزطبیعت دیباچه ی روزی است که همه درپ...
1 فروردين 1392

روزهای من...

روزگار طولانی من بودم وخودم،درس و کار و یک دنیا فراغتی که هر طور دوست داشتم به بطالت می گذشت،بعدها همسفر مردی از تبار خوبی شدم و او انقدر خوب بود که کم کم رفتن پی علاقه مندی ها تمام وقتم را پر کرد . باز هم او پشتم بود و در انی این شد همه زندگیم،کار باطل-کار الکی کردن اما با تمام توان و تمام وقت... بعد روزگار ورق خورد و... روزگار طولانی من بودم وخودم،درس و کار و یک دنیا فراغتی که هر طور دوست داشتم به بطالت می گذشت،بعدها همسفر مردی از تبار خوبی شدم و او انقدر خوب بود که کم کم رفتن پی علاقه مندی ها تمام وقتم را پر کرد باز هم او پشتم بود و در انی این شد همه زندگیم،کار باطل-کار الکی کردن اما با تمام توان و تمام وقت... بعد ر...
16 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کوچیک خان می باشد