فرنام جان همه كس مامان و باباييفرنام جان همه كس مامان و بابايي، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

کوچیک خان

روز مادر...

1392/2/11 19:34
نویسنده : mamani
332 بازدید
اشتراک گذاری

 

چه ظلمي است ،عجب خيانتي ، چه كوته فكري ،
كه مادر را ، زادگاه عشق ،كسي كه بودن به او مديون است ،
سرچشمه تمام زيبايي ها ، محبت ها ، دوست داشتن ها
را به فرشته تشبيه كنيم
هيچ فرشته اي مادر نميشود
مادر، فقط مادر است
همين ...........

مادرم

روزت مبارک

 

پ ن:این پست به سفارش خاله ارام ساده و روون نوشته شده اخه خاله جون میگه ممکنه بعدا از خوندن وبلاگت خسته شی پسرم،سعی خودم رو تو ساده نویسی می کنم عزیزم:))

ازخودت میگم و خودم ... از اینکه مادرتم ... از این که عاشقتم ...از اینکه برات میمرم ... عزیزکم ...از روزایی میگم که در انتظارت بودم ... از روزایی که منتظر دیدن شکل ماهت بودم ... اینا رو میگم تا بدونی و بدونن که یک مادرم ... هیچ کس هم به اندازه ی من دوستت نداره و نمیخوادت ...

عزیزکم ...جون دلم ... وقتی بعد از مدتها انتظار ،خداوند منت بر سرم نهاد و تو را در دلم گذاشت به خود میگفتم ایا من هم یک مادرم و بارها به این موضوع فکر کردم ولی وقتی فهمیدم یک مادرم که :

زمانی که در دلم بودی بارها از درد نالیدم و شب ها از درد آه کشیدم ولی بغضم را فرو خوردم و لب به هیچ دارویی نزدم تا تو سالم بمانی .

وقتی فهمیدم یک مادرم که عطر و ادوکلن و رنگ و مش و ...را به کناری نهادم و از آراستگی ام گذشتم تا تو سالم بمانی .

وقتی فهمیدم یک مادرم که وقتی روز به روز شکمم بزرگتر شد و اندامم بی قواره تر ناراحت که نبودم ,شاد هم بودم تا تو سالم بمانی .

وقتی فهمیدم یک مادرم که شب ها نمیتوانستم بخوابم و هی از این پهلو به آن پهلو میشدم و باز و باز و دوباره و چند باره تکرارش میکردم و خسته نمیشدم تا تو سالم بمانی .

وقتی فهمیدم یک مادرم که روز به روز در درونم رشد کردی و بزرگ تر شدی و لگدهایت جانانه تر شد و محکمتر و من آخ هم نمیگفتم بلکه به قربان دست و پای بلوریت میرفتم تا تو سالم بمانی .

 وقتی فهمیدم یک مادرم که برای سلامتی ات از شادابی و تفریحم گذشتم و تمام حرف ها و حدیث ها را به جان خریدم تا تو سالم بمانی .

و...

وقتی فهمیدم یک مادرم که برای آرام کردنت از آرامش شب و روزم گذشتم و همه ی خستگی ها و نخوابیدن ها را به جان خریدم تا بزرگ شوی و جلوی چشمانم قد بکشی عزیز دلم ...

و شاید تو بعدها در ذهن کودکانه ات از من بپرسی که مادر چرا میگویند بهشت زیر پای توست ؟ ........

و من همین حالا به تو میگویم که ای جان مادر وقتی خداوند تو را به من هدیه داد بهشت خدا در دستانم بود و تو در وجودم , ولی وقتی به این دنیا قدم گذاشتی بهشت را با همه ی بزرگی اش بر زمین نهادم تا تو را عاشقانه در آغوش بکشم و حالا بهشت زیر پای من است ولی تو در دستانم و من حتی بعد از مرگم هم لحظه ای بهشت خدا را بدون تو نمیخواهم .

وحالا این منم مادرت کسی که برای تو از دین و دنیاش میگذره تا تو باشی تا تو بخندی گریه کنی حرف بزنی و من هر روز بیشتر از روز قبل عاشقت بشم من همه ی افتخارم در این دنیا اینه که به واسطه قدمهای کوچکت به این مقام رسیدم .

 

 

*****************خدایا، خداوندا!

برایم چنان فرزندی عطا فرما که قلبش صاف باشد و اهدافش والا،

چنان فرزندی که بر خود چیره گردد قبل از آن که به دنبال چیرگی بر دیگران باشد.

به آینده دست یابد بی آن که هرگز گذشته را به فراموشی سپارد.

خدایا،خداوندا!

فقط پس از اعطای اینهاست که می توانم با کمی جرئت و جسارت

پیش خود نجوا کنم که " زندگیم بیهوده نبوده است"

(داگلاس مک آرتور)*****************

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

آرام
12 اردیبهشت 92 16:40
روزت مبارک مامان کوچولو
من اینجوری دوست تر میدارم ولی تو هرجوری میخوای باش خونه ی خودته باید راحت باشی


ممنون ارام جونم به شما هم تبریک می گم عزیزممممم
خداروشکر دوست تر داری،حالا منو دوست تر می داری؟؟!!


رالیا
14 اردیبهشت 92 12:06
خوشا به حال فرنامم با چنین مادر با احساسی خاله آرام دیدی موفق نشدی این عاطفه خانم کلا خیلی با احساسه سادگی در کارش نیست


ممنونم رالیا جون،فدات شم دوست جونمم
ما کوچیک شما و ارام جون و دوستامون هستیم

آرام
15 اردیبهشت 92 11:52
من کلا تو رو دوست تر میدارم فرنام رو دوست ترتر
رالیا من تونستم ... دقت کن


فدات شم عزیزمممم
بله که شما می تونی گل خانومممممممممم

فرناز مامی علی
15 اردیبهشت 92 16:54
eeeeeeee چه بامزه قالب وبلاگموم شبیه هم شده ....میگم دوست داشتی یه سر بزن به ما رمز هم خصوصی میزنم




چشم عزیزم
زهرا
19 اردیبهشت 92 14:01
آفرین به آرام جون با این جسارتش ...

منم میخواستم بگماااااااااااا ,ولی روم نمیشد !

به هر حال همه جورش قشنگه عاطفه جونم ...

فقط یه 40_30 تا عکس درست و حسابی از این بچه بذار لذتشو ببریم !


فدات شم زهرا جون

چشمم

مامان ساتیار
6 تیر 92 1:23
سلام، وقت بخیر.امیدوارم که حالتون خوب باشه. ساتیار در جشنواره ی تابستانی نی نی وبلاگ شرکت کرده...خوشحالمون می کنید اگه بهش رای بدین و با یک پیامک، عدد 103(صد و سه) را به شماره ی 20008080200 (دوهزار هشتاد هشتاد دویست) ارسال کنید. از لطف شما ممنونیم – شاد و سلامت باشید. http://satyarjun.niniweblog.com
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کوچیک خان می باشد