مهم نيست چه چيزهايي ندارم…
مهم اين است كه در راس همه ي امور خدا رادارم ،بابا مسعود مهربان و صبور را دارم و يك فرشته كه نه از ديدنش و نه از استشمام عطر تنش و نه از به بر كشيدنش سير مي شوم. ... مي ترسم از ان زمان كه اغوش مادر براي حجم تنت كوچك شود و نتوانم اينگونه به اغوشت كشم و به تو ارامش دهم. اين روزهايم را دوست دارم با همه ي سختي ها و دلشوره هايش… حتي ان هنگام كه به واسطه ترسي كه خودم مي سازم اشك مي ريزم و ضربان قلبم به 1000 مي رسد و هيچ چيز ارامم نمي كند. اين روزهاي دوتايي بودنمان را دوست دارم و راضي نيستم هيچ كس و هيچ كس حتي براي كمك به ارامش مادر شريك اين لحظه ها شود. خيلي با شما صحبت مي كنم ،به مادر چشم مي دوزي و گوش مي دهي و مادر را ...