دلشوره هاي اين روزهايم ...
فرنام جان مادر
ميداني دلشوره هاي اين روزهايم از چه جنسي است؟
نگرانم تكدانه ام...
فرنام جان مادر
ميداني دلشوره هاي اين روزهايم از چه جنسي است؟
نگرانم تكدانه ام...
شبها كه از شيره جانم ساعات متمادي نوش مي كني و مادر زير لب شكر لطف پروردگار را بارها و بارها به زبان زمزمه مي كند،چشم هاي خسته ام را با تمام توان باز نگه ميدارم تا تمام حركات چشم و لب و دهان و گونه و دست و پاهايت را ثبت كنم.
چه كنم مادر،چگونه قدر اين لحظات فرشته بودنت را بدانم؟؟!!
چه كنم مادر كه فردا حسرت از دست د ادن اين لحظه ها را نخورم؟؟!!
چه لذتي دارد تو را داشتن و عاشقانه بوئيدن و با تمام وجود لمس و حس كردنت!!
عزيزكم،
امروز 17 امين روز از زندگي را در اغوش مامان عاطفه و بابا مسعود تجربه مي كني.
امروز 17 روزه ايي وچقدر به نظرم بزرگ شده ايي!!!
اين روزها خوب مي فهمم به درستي بهشت زير پاي مادران است،هر مادري در هر جاي دنيا.
معصوم و مظلوم و پاكي،ستودني و معجزه وار،وقتي همه چيز را اكتسابي اينقدر خوب اموخته ايي مرا بيش از پيش به انديشه و سپاس از خدا وا ميداري.
تو را در اغوشم دارم و به داشتنت مي بالم و در همه لحظه ها به پاس بودنت خدا را شاكرم.
به يمن وجودت و لمس تن و عطر سرمست كننده ات هميشه نم اشكي در چشمانم خانه كرده است و باز غم پنهاني در اعماق وجودم خانه دارد...
اين حس بد به خاطر شب زنده داري و يا خدمت 24 ساعته به شما نيست،نه،انها ارا با عشق انجام ميدهم و لذتش را ميبرم.اما ميدانم به واسطه همين حس است كه اين روزها بسيار از ادمها ميرنجم و طرز كلامشان ناخشنودي عميق دلم را فراهم ميكند.
مادر امروز بخيه ندارد و با وجود درد و التهاب عاشقانه دوستت دارد.
خدا را بابت همه چيز شاكريم و هنوز و هميشه دوستت دارييييييييييييييييييييم.