فرنام جان همه كس مامان و باباييفرنام جان همه كس مامان و بابايي، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

کوچیک خان

روز پدر ...

از ميان همه مردان دنيا، فقط كافي است پاي تو در ميان باشد. نميداني براي تو، زن بودن و عاشق بودن چه دنيايي دارد. مرد روزها و شبهاي هميشه ام منم بانوي لحظه هاي پر تلاطم و مملو از فراز و نشيب زندگي ات، امروز به مناسبت فرخنده ميلاد شاه مردان براي تو يگانه ام مي نويسم،براي تويي كه امسال 13 رجب را متفاوت از همه سالهاي قبل در كنار مرد بودن پدر هم شده ايي. هر چند به نيابتت چندي است دردانه ات را در اغوش انحصاري خود مي پرورانم اما اندكي صبر ،به زودي در همان لحظه ايي كه خداوند عالم مقدر  مينمايد مرواريدت را به دستان هميشه مهربانت خواهم سپرد و حس خوب پدر بودن را كه لايق آني تجربه خواهي كرد. بسيار كوشي...
15 خرداد 1391

برای فرزندم

برای فرزندم ... برای فرزندم بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای بادکنک می‌خرم. بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده. بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره. بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه. و مهم‌تر از همه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اون قدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده. ...
13 خرداد 1391

مادر

كودكي كه آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسيد : « مي گويند كه شما مرا به زمين مي فرستيد ؛ اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم ؟!» خداوند پاسخ داد : كودكي كه آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسيد : « مي گويند كه شما مرا به زمين مي فرستيد ؛ اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم ؟!» خداوند پاسخ داد : « از ميان تعداد بسياري از فرشتگان ، من يكي را براي تو در نظر گرفته ام  او در انتظار توست و از تو نگهداري خواهد كرد » اما كودك هنوز مطمئن نبود كه مي خواهد برود يا نه !! ...
11 خرداد 1391

شناسنامه ي زندگيمون

سلام اين اولين پست من تو وبلاگ گل پسرمه.   من و همسرم در حال حاضر منتظر یک هدیه آسمونی هستیم . یک مسافر کوچولو که با اومدنش قراره دنیایی از زیبایی و شگفتی رو به زندگی مون بیاره، بی صبرانه منتظر روزی هستیم که فرشته کوچولومون رو در آغوش بگیریم و با حضورش به استقبال فصل جدید زندگی مون بریم. تو این وبلاگ اتفاقات روزانه و خاطرات قشنگش رو از زمانی که پسركمون تو دل مامانش بوده براش مي نویسيم . ایشالا بعدا که بزرگ شد خودش ادامه بده ... این ها اطلاعات کلی از زندگیمونه: من و همسرم 23 مهرماه 1383 نامزد شديم و 23اذر 1386 عروسي كرديم و اومديم تو لونه ي عشقمون. مثل همه زندگيها ، زندگي ما هم پر از فراز و نشيب بود ...
11 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کوچیک خان می باشد