فرنام جان همه كس مامان و باباييفرنام جان همه كس مامان و بابايي، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

کوچیک خان

به بزرگی تمام عشق های بزرگ دنیا...

چقدر آرامم پسرکم که تو هستی... که کنارمی وهمیشه درقلب منی... به معصومیت کودکانه ات قسم،بیشتراز هرمادردیگری عاشقت هستم...باورکن بعدازدردی شیرین پابه این دنیا گذاشتی وهمه دنیای من شدی... دغدغه هرروز من بودن توست... نفس کشیدنت... ایستادنت... خندیدنت...   راه رفتنت...   لحظه به لحظه کنارم قدمیکشی وبزرگ میشوی... پسرکم،عزیزکم دستهای کوچکت رامیگیرم تابلندشوی،راه بروی و حال دیگر میدوی...تمام لذت زندگیم همین است میخواهم آغوشم مادرانه ترین آغوش دنیاباشدبرای تو... میخواهم به تویادبدهم کلمه کلمه عشق را،زندگی را... مادربودن شیرین است،آنقدرکه حتی فکرکردن به نوازش صورت پاک ومعصوم...
28 آبان 1392

ان روزهای بی قراری ام...

پسرک زیبای من این روزها و شب ها شرمنده ات هستم بسیارررررررررررر... ساعتهای بدی را با اقوام گذراندیم و شما هم پابه پای ما بی تابی ها و نگرانی  ها و دلهره ها و گریه هایمان را مرور کردی لحظه های سخت پشت در اتاق عمل و ای سی یو را... 3 هفته بلاتکلیفی و غصه ها و گریه های گاه و بیگاه را... بیمارستان ها و اورژانس های الوده ی پایتخت الوده را... و مادر بیقرار  بیقرار مادر بزرگ را... ممنونم پسرم وشرمسارم پسرم اگر ذره ایی در تغذیه و خواب و استراحتت کم کاری کردم مرا ببخش عزیزم... پسرک زیبای من این روزها و شب ها شرمنده ات هستم بسیارررررررررررر... ساعتهای بدی را با اقوام گذراندیم و شما هم پابه پای ما بی تابی ها و نگر...
25 آبان 1392

السلام علی الحسین . . . .

تمامِ شهر را شور حسینِ (ع)، عزا دار کرده است ... شهر دیروزهایمان، پُر شده است از بیرق هایِ سیاهِ مولا و کربلایی هایش .... و کل شهر ، شده  تِکیه ای بزرگ!!! و تِکیه  زده بر شانه هایِ خاندانی از سلاله ی عصمت و پاکیزگی . . . مولایم دستان زمینی ما بسیار کوتاه تر از بالایِ قامتِ آسمانی  شماست و  امیدمان بسیار فراتر از اندازه ی کوچکمان ، دخیلِ  آرزوهایش را به رافتِ بی انتهایتان  بسته ... شور ....شعور ... . بینش ....و نگرش فرزندانتان را  که این روزها و شب ها با ذکرِ نامتان گذشت...  در پناهِ لطفِ دائمتان به  ما و فرزندانمان عطا فرما امین... ...
25 آبان 1392

مادری...

مادر شدن عبور از سخت ترین امتحان خداوند برای من بود. نمیدونم چجور پشت سرش گذاشتم. گاهی ناشکری کردم و هر از گاهی شکر . خدایا کمک کن  تو  بقیه این مسیر سربلند باشم. هم پیش تو و هم پیش زیباترین هدیه ایی که بهم دادی.       ...
5 آبان 1392

پائیز امد

پاییز آمد. همین............. . . .   تنها خواسته ام  از درگاهش، پاییزی شاد، هزار رنگ و طلایی است در کنار همسر و پسرکی که تمام زندگی ام شده اند. برایم بمانید که تنها بهانه برای ماندنم هستید.    بعدا نوشت: پسرم این عکسی که می بینی رو مامانی وقتی شما تو دلش بودی گرفته،ایتجا یه جنگلیه تو نزدیکی ما که نمیدونم تا چند وقت دیگه که خودت بخواهی از زیبائی هاش لذت ببری وجود حارجی داره یا نه اما خواستم بدونی من و بابایی تو این چند سال با هم بودنمون پائیز زیباش رو از دست ندادیم و تو همه این سالها چشمهامون کلی با رنگهای قشنگش  نوازش شدن و حالا هم با شما تجربه اش می کنیم. امیدوارم این زیبایی های اطرا...
23 مهر 1392

روز کودک

پسرم روزت مبارک عزیز دلم دلم میخواست ببرمت بیرون و هر چی که خودت دوست داری رو برات بخرم اما سرما خوردی و حالت هم اصلا خوب  نیست و اینجا هم که سرد و بارونی شده.البته دوباری هم رفتیم دکتر اما هنوز بهتر نشدی  نفس مامان امیدوارم همیشه تو زندگی سالم و شاد باشی و روزهای خوبی رو کنار من و بابایی تجربه کنی دردونه  ی ما. ...
16 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کوچیک خان می باشد