زادروز عشق...

یک سال پيش دقيقا در همين زمان و ساعت(پنج شنبه 19 مرداد 1391 مصادف با 20 رمضان1433 ساعت12:30 دقیقه ظهر یک روز گرم و افتابی)انتظارم به پايان رسيد و صداي گريه ي تو با طنين اذان ظهر همراه شد و من اشك شوق ريختم .

به زمين خوش امدي فرشته ي مهر وزيبايي .

تولدت مبارك پنجره دلباز من...

یک سال پيش دقيقا در همين زمان و ساعت(پنج شنبه 19 مرداد 1391 مصادف با 20 رمضان1433 ساعت12:30 دقیقه ظهر یک روز گرم و افتابی)انتظارم به پايان رسيد و صداي گريه ي تو با طنين اذان ظهر همراه شد و من اشك شوق ريختم .

به زمين خوش امدي فرشته ي مهر وزيبايي .

تولدت مبارك پنجره دلباز من...

امروز آغاز شدي ،به شكل ماه ،به رنگ خورشيد،به اندازه ي عشق

با ترانه خورشيد طلوع كردي و با تبسم شبنم جاودان ميماني براي ما

تولدت مبارك پسر نازم

طلوع آفتاب مردمك چشمانت ،سرزمين خواب رفته پلكهايم را در لاجوردي ترين احساس بيدار كرد زماني كه من شوق ديدار تورا در دامن مخملي خيال خويش نوازش ميكردم.

عشق اهورايي من اميدوارم روي ماهت هميشه روشن باشد و دستانت پر از نيلوفر.

اميدوارم هماره خدا رو كنار دستانت تماشا كني،لبريز باشي از عشق،سرشار باشي از نور.

بدان حس سبز زندگي روي ساقه ي گل شب بو نفس ميكشد.

خاك ميخندد.آفتاب ترنه ميخواند وستاره ها نوازش سرانگشتان ما هستند.

چون تو هستی عزیزم.

همه وجودم ؛

آرزو ميكنم هيچ گاه از شب نترسي ،اسير آزاديهاي سرمازده نباشي، دروغ را به پاي محكم حقيقت نبندي ،وزن اخلاصت بيشتر از حجم فشرده ي ابرها باشد ،وتا روزي كه طنين تنفس گياه بودن را به گوش ريشه هاي عشق برساني مادرانه و عاشقانه كنار احساساست هستم و  خواهم بود با تو تا جان در بدن دارم .

نغمه اي ساز كن و آبي تر از اين كن دنيا را و زندگي را در آبي ترين گوشه ي آسمان بنويس .

بي نهايت دوستت داريم.... بي نهايت...بي نهايت ....بي نهايت....