دل نوشته ای برای پسرم!!!!!
تا امدنت
روزی هزار بار
روحم را میتکانم
از هرچه غبار
تنها
به حرمت
قدمهای کوچک تو....
فرشته معصوم کوچک که این روزها بزرگتر شدنت خبر از دنیای جدیدی میدهد که قرار است تجربه کنیم
ترنم آمدنت برایم فقط مادر شدن را نیاورد، همه ارزشهای انسانی و همه آنچه آموخته بودم را فرا گرفت
تو فقط یک کودک در دامان من نیستی
تو گنجینهای هستی که خداوند به امانت به ما سپرد و من و پدر هرآنچه باید برای درخشش تو انجام میدهیم
اما میترسم، میترسم محبتهایم و احساساتم دری به رویت ببندد
میترسم آنقدر عاشقت باشم که عشق نباشد، بندی شوم و نگذارم پرواز کنی
نازمن، اگر روزی بر تو خروش گرفتم مرا ببخش
اگر روزی دریاچه صبرم دریا نشد، تو صبوری کن
دنیای من، آهنگ مادری من طوفانی نیست!
هیاهو ندارد، آرام است
چشمانی است که همه جا دنبال توست، حتی اگر حرفی نزنم
دلی است که همیشه نگران توست، حتی اگر در خواب باشی
آغوشی است که همیشه منتظر توست، حتی اگر در آغوش دیگری باشی
فرنامم!
ببخش مرا، شاید نخواهم دنیا برایت آسان باشد
طلا هر قدر آتش ببیند خالصتر میشود!
ببخش اگر بعضی روزهای تو با بچههای دیگر یکسان نبود
همه آنچه مردمان زندگی میکنند همیشه درست نیست!
من هر که باشم سوای مادر بودن تو انسانم
من نیز خطاها میکنم
ببخش مرا و اجازه بده من نیز با تو بزرگ شوم.