فرنام جان همه كس مامان و باباييفرنام جان همه كس مامان و بابايي، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

کوچیک خان

مادر

1391/3/11 14:28
نویسنده : mamani
245 بازدید
اشتراک گذاری

كودكي كه آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسيد :
« مي گويند كه شما مرا به زمين مي فرستيد ؛ اما من به اين كوچكي و بدون
هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم ؟!»

خداوند پاسخ داد :

كودكي كه آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسيد :
« مي گويند كه شما مرا به زمين مي فرستيد ؛ اما من به اين كوچكي و بدون
هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم ؟!»

خداوند پاسخ داد :
« از ميان تعداد بسياري از فرشتگان ، من يكي را براي تو در نظر گرفته ام 
او در انتظار توست و از تو نگهداري خواهد كرد »
اما كودك هنوز مطمئن نبود كه مي خواهد برود يا نه !!
« اما اينجا در بهشت ، من هيچ كاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و
اينها براي شادي من كافي هستند . »
خداوند لبخند زد :
« فرشته تو برايت آواز خواهد خواند ، و هر روز به تو لبخند خواهد زد .
تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود.»


كودك ادامه داد :
« من چطور مي توانم بفهمم مردم چه مي گويند

 وقتي زبان آنها را نمي دانم ؟»


خداوند او را نوازش كرد و گفت :
« فرشته تو ، زيباترين و شيرين ترين واژه هايي را كه ممكن است بشنوي
در گوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوري به تو ياد خواهد داد كه
چگونه صحبت كني »


كودك با ناراحتي گفت :
« وقتي مي خواهم با شما صحبت كنم ، چه كنم ؟»


اما خدا براي اين سوال او هم پاسخ داشت :
« فرشته ات دستهايت را در كنار هم قرار خواهد داد و به تو ياد مي دهد
كه چگونه دعا كني »


كودك سرش را برگرداند و پرسيد :
« شنيده ام كه در زمين انسانهاي بدي هم زندگي مي كنند . چه كسي از من
محافظت خواهد كرد ؟»
فرشته ات از تو محافظت خواهد كرد ، حتي اگر به قيمت جانش تمام شود


كودك با نگراني ادامه داد :
« اما من هميشه به اين دليل كه ديگر نمي توانم شما را ببينم ، ناراحت
خواهم بود»


خداوند لبخند زد و گفت :
« فرشته ات هميشه درباره من با تو صحبت خواهد كرد و به تو راه بازگشت
نزد من را خواهد آموخت ؛ گرچه من هميشه در كنار تو خواهم بود »


در آن هنگام بهشت آرام بود اما صدايي از زمين شنيده مي شد . كودك
می دانست كه بايد به زودي سفرش را آغاز كند .


او به آرامي يك سوال ديگر از خداوند پرسيد :
‌« خدايا ! اگر من بايد همين حالا بروم ، لطفا نام فرشته ام را به من
بگوييد »


خداوند شانه او را نوازش كرد و پاسخ داد :
‌« نام فرشته ات اهميتي ندارد . به راحتي مي تواني او را مادر صدا كني

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کوچیک خان می باشد